Friday, May 31, 2002

بازي و پرده آخر

مقايسه تطبيقي فيلمهاي بازي و پرده آخر امشب سينما4 براي دومين بار فيلم بازي ساخته ديويد فينچر را پخش كرد. از آنجا كه فينچر محبوب ترين فيلمساز آمريكائي من و «اندرو كوين واكر» فيلمنامه نويس :هفت،8 ميليمتر،اسليپي هالو كه بازنويسي همه ساخته هاي فينچر را هم بعد از هفت بر عهده داشته،محبوب ترين فيلمنامه نويس من هستند تصميم گرفتم كه يادداشتي در مورد اين فيلم بنويسم. اما از آنجا كه چند سال پيش يك فيلم خوب ايراني هم با همين موضوع ساخته شده ، تصميم گرفتم كه بين اين دو فيلم مقايسه اي انجام دهم تا تفاوت هاي يك فيلم و كارگردان ايراني با همتاي خارجيش بيشتر مشخص شود. فيلم پرده آخر ساخته واروژ كريم مسيحي و محصول سال 1369 است(مطمئن نيستم) و در همان سال 9 سيمرغ بلورين برده كه از اين نظر در بين فيلمهاي ايراني ركورددار است. داستان اين دو فيلم تا حدودي شبيه هم است. در هر دو فيلم شخصي توسط كساني وارد يك بازي ناخواسته ميشود و اين بازي او را تا حد جنون پيش ميبرد. اين بازي توسط آشناي نزديك صورت ميگيرد و در آخر نيز همه چيز روشن شده و ماجرا به خوبي و خوشي تمام ميشود. در پرده آخر طراح بازي برادر شوهر زن است و در بازي برادر شخصيت اصلي ، اما بزرگترين تفاوت اين دو فيلم در نيات و اهداف اين بازي است. قهرمان فيلم پرده آخر وارد خانه اي شده كه بعد از شوهرش متعلق به اوست و هدف برادر شوهر از استخدام گروه بازيگران دوره گرد و طراحي بازي، ديوانه كردن شخصيت اصلي و تصاحب مال و اموال برادرش است كه از نظر درونمايه يادآور داستان هابيل و قابيل است! هدف بازي هم هدف شوم و قدرت طلبانه ايست كه آدمي باه منظور رسيدن به خواسته هاي پليد خود آن را طراحي ميكند،اما در طول داستان اين شخصيت، عاشق زن برادرش ميشود ودر پايان قصه خودش همه چيز را پيش زن اعتراف ميكند.ذر واقع عشق زن باعث ميشود كه مرداز دست خصلتهاي زشت خود رها شده و متحول شود. در بازي، قهرمان فيلم ميليونري تنها و افسرده است كه در خاطره خودكشي پدر اسيرشده و به همان راهي ميرود كه پدرش رفته است. اتفاقا در اين داستان نيز با درونمايه رقابت دو برادر (در اينجا) بر سر تصاحب خاطره پدر روبرو هستيم. اما در اينجا شخصيت زن فيلم در استخدام يكي از برادرهاست و اتفاقا همين عشق يكي از عوامل تحول شخصيت اصلي فيلم است. اما انگيزه برادر در اينجا انگيزه اي كاملا خير خواهانه و جهت درمان و بهبودي برادرش است ولي تا پايان فيلم اين انگيزه از ديد ما پنهان ميماند و ظاهر شر به خود ميگيرد. داستان فيلم بازي ، همان بازي درماني است. در اين فيلم از بازي و نمايش در جهت درمان مرد و رهائي او از دست عقده ها و خاطرات گذشته اش به خوبي استفاده ميشود و جشن تولد نهائي فيلم نيز نشاندهنده همين درمانگري است. اما در فيلم پرده اخر كه قصد تمجيد از تئاتر ، نمايش و بازيگران ان را دارد قضيه كاملا برعكس است. در اين فيلم بازي و نمايش در جهت آشفته كردن و ديوانه نمودن شخصيت مورد استفاده قرار ميگيرد و جنبه اي غير انساني به خود ميگيرد. شايد اين بهترين مثال براي فهم تفاوت ديدگاههاي يك فيلمساز ايراني و خارجي باشد. نگاه فيلمساز خارجي در اينجا بسيار انساني تر از فيلمساز ايراني است! اما تفاوت ديگر در شيوه روايت اين دو فيلم است. پرده اخر داستان خود را به شكل معمائي روايت ميكند. در اينجا شخصيت اصلي داستان بسيار منفعل است .او تا آخر داستان يك بازيچه ميماند و حتي در گره گشائي داستان نيز سهمي ندارد.از طرفي ما هم به عنوان تماشاگر دنبال پاسخهائي براي اين معماها ميگرديم اما تا پايان در بيخبري ميمانيم. در اينجا شخصيت دوم فيلم(داريوش ارجمند) دچار تحول ميشود كه ما زياد در جريان چگونگي آن قرار نميگيريم و اوست كه در آخر همه معماها را به ما كه نفهميده ايم توضيح داده و ابهامات را برطرف ميكند. اما بازي از شيوه معمائي استفاده نميكند. داستان بازي به قول خود فينچر داستاني دروغ در دروغ در دروغ است. اينجا به جاي اينكه نويسنده توجه ما را به معما و سؤالات بيشمار معطوف كند با زيركي خاصي به همه پرسشها پاسخي دروغ ميدهد تا ادامه داستان را پيگيري كنيم و از حل معما دست برداريم. به خاطر همين شيوه روايتي داستان بازي داستان به حركت درآمدن مردي منفعل است. در اينجا قهرمان فيلم سرانجام از غار تنهائي خود به در ميايد و با از دست دادن غرور،ثروت و گذشته خودبه مرگي استعاري(قبري در مكزيك!)ميرسد.سپس براي تولد دوباره اسلحه بدست ميگيرد و درآخر نيز پس از حل معماهاي فيام ،فهميدن حقيقت و كشتن غيرعمد برادرش خود را از بالاي آسمانخراش ـــ درست مثل پدرش ـــ به پائين پرتاب ميكند! تا بطور كامل از زندگي و گذشته خود بريده و دوباره متولد شود!! در اينجا يكي از بهتزين پايان بندي هاي تاريخ سينما را شاهد هستيم كه فقط از عهده فيلمنامه نويس نابغه اي مثل واكر برميايد. بعيد ميدانم كسي كه براي اولين بار فيلم را ميبيند بتواند حدس بزند كه چه چيزي در آن پائين در انتظار داگلاس است! موقعي كه در سينما اين فيلم را ميديديم نفس همه تماشاگران در اين سكانس حبس شده بود همه با ناباوري به پرده خيره شده بوديم و اصلا باور نميكرديم كه چنين تراژدي دردناكي جلوي چشمانمان اتفاق افتاده باشد! و غافلگيري بعد از آن بقدري شيرين بود كه تا چند روز بعدخوش و سرمست بوديم! خوشبختانه در فيلم فينچر قهرمان راه سختي براي تحول پيمود و در آخر نيز يك نفر كه متحول شده بود معماها را برايمان توضيح نداد! البته فيلم پرده اخر در بين فيلمهاي ايراني واقعا فيلم خوبي است ولي همين مقايسه كوچك نشان ميدهد كه يك سوژه دردستان يك فيلمساز ايراني و خارجي چه شكلي به خود ميگيرد.

Friday, May 24, 2002

فيلم نگار

« فيلم نگار» بخريد! پيش شماره مجله فيلم نگار،اولين ماهنامه تخصصي فيلمنامه نويسي در ايران به تاريخ 15 ارديبهشت1381 منتشر شد! اين شماره مطالب متنوع و جالبي در زمينه فيلمنامه نويسي،نقد فيلمنامه،نقد فيلم،مصاحبه با فيلمنامه نويسان و...غيره دارد به اضافه متن كامل فيلمنامه هانيبال ساخته : رايدلي اسكات. باور كنيد كه اين مجله بهتر از ساير مجلاتي است كه در زمينه سينما منتشر ميشوند و فقط خبرهاي سوخته را از روي دست هم كپي ميكنند. خواهش ميكنم با خريد اين مجله به دست اندر كاران آن كه تازه در آغاز راه هستند كمك كنيد.

Wednesday, May 22, 2002

غزاله عليزاده

چند روز پيش سالگرد مرگ غزاله عليزاده بود. نويسنده اي كه بي اعتنا به خيل جماعت عاشق رفت و با خودخواهي تمام خودش را از درختي در شمال دار زد! نميدانم چرا همه نويسندگاني كه سرشان به تنشان ميارزد خودكشي ميكنند! كافيست به فهرست بلند بالاي اين اشخاص دقت كنيد،از صادق هدايت بگير تا همينگوي،ماياكوفسكي،آخماتوا،وولف،دوموريه و ....همين غزاله! رضا براهني در سخنراني تدفين غزاله گفت: مرگ او مرگ زن،زيبائي و زبان بود!