Friday, May 28, 2004
ديالکتيک تنهايی
همه انسانها در لحظاتی از زندگيشان، خود را تنها احساس می کنند و تنها هم هستند. زيستن يعنی جدا شدن از آنچه بوديم برای رسيدن به آنچه در آينده مرموز خواهيم بود. تنهايی، عميق ترين واقعيت در وضع بشری است. انسان يگانه موجودی است که می داند تنهاست و يگانه موجودی است که در پی يافتن ديگری است... انسان خود درد غربت و بازجستن روزگار وصل است. بنابراين آنگاه که او از خويشتن آگاه است از نبود آن ديگری، يعنی از تنهايی اش هم آگاه است...
ما همه نيروهايمان را به کار می گيريم تا از بند تنهايی رها شويم. برای همين احساس تنهايی ما اهميت و معنايی دوگانه دارد: از سويی آگاهی بر خويشتن است و از سوی ديگر آرزوی گريز از خويشتن."
اکتاويو پاز ترجمهء خشايار ديهيمی
Thursday, May 27, 2004
عکسهای کودکان دروازهء غار
در غار چشم گشوده ام.
با دستان نيازموده ام,
می سازم ,
کج و کوله.
ميکشم ,
راه و بی راه.
می نويسم,
نا خوانا.
.تصوير ميکنم هر آنچه بايد داشته باشم
رويا هايم هزاران سال از من جلوتر اند.
نگاه همواره متعجبم نگران است.
نگرانيم را به تو می سپارم تا در لحظاتت ثبت کنی.
دستانم را بگير
و دردستانت جای بده
می خواهم کمی آرام بگيرم.
Sunday, May 23, 2004
Thursday, May 20, 2004
Subscribe to:
Posts (Atom)