Sunday, May 30, 2010




آژير نشست روی موج هوا
زرد تا قرمز
رنگين کمانی بود از وحشت
 خمپاره خمپاره--
خاکريز به خاکريز
خانه به خانه
--ويرانی به ويرانی
جنگ سرفراز رسيد
و گل ها به استقبال زمستانِ غمگين شتافتند
و باختند نبض تندشان را
به سکوتی که نمی دانستند
--نمی دانستيم--
از خلاءِ کدام سياهچاله انباشته است
برادرم
فردا روز که نوبت به من برسد
قراری می گذاريم
در دو راهیِ انتخاب
من از بيست و چند چهار فصل نديده ی تو می گويم
تو هم رازِ سياهچاله را افشا کن


 
پروانه
9 خرداد 1389

Saturday, May 29, 2010

زن بودن




اگر درخت بودم
خودم را از ریشه‌هایم در می‌آوردم
.زیر پنجره‌ات

!من یک زنم
چشم انتظار تو می‌مانم
.زیر پنجره



ايلا کيوک آهو
ترجمه ی محسن عمادی

Friday, May 28, 2010




بگو ماهِ آرام
ريسمانت را
به شاخه ی تردِ کدام ستاره آويختی
که شرق تا غرب را
بی افتادنی
تاب می خوری


 
پروانه
6 خرداد 1389

Tuesday, May 25, 2010




ببين چه طور خاک
فرزندان برباليده اش را
.به کام می کشد
پرنده ی مهاجر
اين آسمان آن جا چه رنگ بود
که با سلام و صلوات
هدايت کرد تو را
به کيسه ای و چسبی
و نفس هايی خسته
.که قدم های نهايی را بر داشتند
آخر چرا وطن تو را تف کرد
تا ريشه ات را
در خاکی که خاکِ تو نيست
آب دهی
و برگ های زرد ات را
.چرک نويسِ شاعرانِ غربت کنی
اين وطن
سَرِ سازگاری ندارد
که نه تو
رويشِ سبز تمام آزادی را
بالا می آورد
در سرزمين هايی که غروبش
...خورشيدِ ديگری دارد

 

پروانه
4 خرداد 1389
به ياد منصور خاکسار

Monday, May 24, 2010





دستان تو
پيچکِ رقصان
که ريشه در قلب تو دارند
و در امتداد قامت من
بالا می روند


 
پروانه
3 خرداد 1389

Saturday, May 22, 2010




حرفی به من بزن
آيا کسی که مهربانی يک جسم زنده را به تو می بخشد
جز درک حس زنده بودن از تو چه می خواهد؟

حرفی به من بزن
من در پناه پنجره ام
با آفتاب رابطه دارم


فروغ فرخزاد
پنجره

Thursday, May 20, 2010




پا را 
که روی پله های زمان می گذاری
سُر می خوری به دالانی که
هر پله اش خراب می شود
بر ويرانه ی پله ی قبلی
اين طور می بازيم
در زمين حريف
در بازی رفتی که
بازگشتی ندارد

 

 
پروانه
28 ارديبهشت 1389


گلی خود رو
در باغی هرس نشده
رويایِ ساليانِ سال
گلزار و عسل می بينم


پروانه
26 ارديبهشت 1389

Friday, May 14, 2010

من و پسرم




پسرکم
اين همه تفنگ
با کاغذهای دفترم نساز
کتاب هايم همه
پشت کتاب خانه
سنگر گرفته اند


 
پروانه
24 ارديبهشت 1389

 
پسر جان
اين همه تير
با تفنگ کاغذی
شليک نکن
جوهر خودنويسم
رنگ می بازد


 
پروانه
24 ارديبهشت 1389

Thursday, May 13, 2010



از تبار کدام ستاره ای
که اين طور نور می پاشی
بر دفتر شعرم
طالع آسمان را
رقم می زنی
قلبم را پر می کنی
از اميدهای با باد رفته
راه نشان می دهی
سُر خوران
به انتهای آسمان
آن جا که
قاعده ها ديگراند و
با منِ کژ راه
بهتر می خوانند
از کدام کهکشان می تراوی
که اصلِ مرا خوب می دانی
و داستان هايی را ورق می زنی
از جنس خيالِ من
از روياهای بی مرز و بی نشان
نام قبيله ات را که بگويی
شايد که موطنی بيايم
شايد که نفسی آرام گيرم


 
پروانه
23 ارديبهشت 1389





من از سلاله ی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم می کند
پرنده ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را به خاطر بسپارم



فروغ فرخزاد
تنها صداست که می ماند

Wednesday, May 12, 2010




مرا تبار خونی گل ها به زيستن متعهد کرده است
تبار خونی گل ها، می دانيد؟




فروغ فرخزاد
تنها صداست که می ماند

Tuesday, May 11, 2010




 
بعضی سنگ ها
چه عاقبتی می يابند

خوشا به حال تو
ديوار کورِ بلندی های اوين
چه هم نشينانی
چه حشر و نشر و نشانی
عاقبت به خير شدی برادر


پروانه
16 فروردين 1389


Monday, May 10, 2010




می توانم سال ها
به تو نگويم و
همين طور
تا ته خط
دوست ات بدارم
چشم در چشم ات
با صورتی از سنگ 
-- بسته و سخت--
بنشينم
و در خفا 
به اشاره ای
در خود
فرو بريزم
هزار پاره ای، سی مرغی--
پريشان و بال زنان
در پی آن يکی مرغِ گم شده
--که توباشی


 
پروانه
20 ارديبهشت 1389


به افق بگو
شوخی بس است
خورشيد را
از درزِ دامن ات
بيرون آر


 
پروانه
20 ارديبهشت 1389

Saturday, May 08, 2010



به رنگ ها بگو
فراموشم کنند
به رودخانه ها و درياها
به گل اطلسی ايوان
به چشمان مادر
و باران
که من
می بارم
و زندگی را
در تو
نشاء می کنم
...شاليزارِِ هزار رنگِ من


 
پروانه
17 ارديبهشت 1389

Thursday, May 06, 2010



مرا راهنما باش
با کلماتت به آفتاب
اين جا سرد است
 روماتيسم رطوبت عود کرده
بوی نا می آيد
و پنجره ای نيست به حجم هوا
چيزی که کم است
واژه های توست
که به آفتاب می رسد
از پس ديوارهای نابينا


 
پروانه
16 ارديبهشت 1389
برای تمام آن ها که هنوز برنگشته اند

Wednesday, May 05, 2010



بی مشقت نيست
،بودن
.شدن
ماه هم
در اردوگاهِ کارِ اجباری
شب تا صبح
.بيداری می کشد


 
پروانه
14 ارديبهشت 1389


باد مگر تو را نوشيده
اين طور سرکش
!بد مستی می کند


 
پروانه
14 ارديبهشت 1389


رنگ ها را
کنار هم می چينی
من که بی رنگم
جا می مانم


 
پروانه
14 ارديبهشت 1389

Sunday, May 02, 2010



از چه ساکت نشسته ايد
داريد در خفا
زندگی ام را می نويسيد
!کتاب های لال


 
پروانه
12 ارديبهشت 1389

Saturday, May 01, 2010



باران
از چه غريبی می کنی
بفرما، در باز است
بيا داخل و غرق مان کن
من و ميز و کاغذ و قلم
آماده ی شهادتيم

 
پروانه
11 ارديبهشت 1389