Susan Sontag در سي و چند سال گذشته يكي از شخصيت هاي بر جستهء زندگي روشنفكري امريكا، به ويژه از نوع نيويوركي آن بوده است. سانتاگ كارنامهء
پرباري دارد و با پرداختن به مضامين بكر و تازه در گسترهء ادبيات، سينما، عكاسي، زيبايي شناسي، انقلاب وحتي بيماري، دريچه اي نو برفرهنگ معاصرجهان بازگشوده است. سانتاگ دائم جايگاه خود را درعرصهء روشنفكري نيويورك تغيير مي دهد و درواقع آنچه زماني درباره،رولان بارت و آزادي نويسنده گفته بود، درموردخودش هم مصداق دارد.به همين اعتباراست كه امروزه به سانتاگ به عنوان يك شخصيت عرف شكن، چه درزندگي و چه دردايرهء روشنفكري امريكا نگاه مي كنند.سانتاگ روشنفكري است كه
بسياري از روشنفكران جهان را دو سودايي كرده.ان چه او مي نويسد، بيان شور و سليقهء او، حضور حاظر و ناظر هستي او،و البته، غناي نديشه و سبك و سياق فردي اوست. سونتاگ هم يك منتقد پژوهشگراست و هم يك سوگوار اندوه زدهء شكستن و گسستن فرهنگ مدرنيسم. به گفتهءخودش، نگران انحطاط تازه است و نوشته هايش نشانه هايي از كشف مداوم پي آمد هاي هين گسست و انحطاط را در خودش دارد. سانتاگ در جستجوي معنا، همگاني ترين موضوعات روز را مي كاود و دائم به فكر معنا و مفهوم واقعيمدرن بودن است...
مقالات نسبتا خوبي در معرفي Susan Sontag در ماهنامهء ادبي، هنري گلستانه/ارديبهشت81 وجود دارد.
پروانه