می توانم سال ها
به تو نگويم و
همين طور
تا ته خط
دوست ات بدارم
دوست ات بدارم
چشم در چشم ات
با صورتی از سنگ
-- بسته و سخت--
بنشينم
بنشينم
و در خفا
به اشاره ای
در خود
فرو بريزم
هزار پاره ای، سی مرغی--
پريشان و بال زنان
در پی آن يکی مرغِ گم شده
--که توباشی
پروانه
20 ارديبهشت 1389