از تبار کدام ستاره ای
که اين طور نور می پاشی
بر دفتر شعرم
طالع آسمان را
رقم می زنی
قلبم را پر می کنی
از اميدهای با باد رفته
راه نشان می دهی
سُر خوران
به انتهای آسمان
آن جا که
قاعده ها ديگراند و
با منِ کژ راه
بهتر می خوانند
از کدام کهکشان می تراوی
که اصلِ مرا خوب می دانی
و داستان هايی را ورق می زنی
از جنس خيالِ من
از روياهای بی مرز و بی نشان
نام قبيله ات را که بگويی
شايد که موطنی بيايم
شايد که نفسی آرام گيرم
پروانه
23 ارديبهشت 1389