آه نجات بخش راستین
داروی آرام بخش
در این غروب تباهی
وقتی تو هستی
دیگر نمی بینیم
دهان "فرخی" ها را
بخیه می زنند
دیگر نمی بینیم
ریسمان های طماع
در انتظار فشردن حلق ها
به له له افتاده اند
و تفنگ های هار
پارس می کنند
و گلوله
به گُل می نشیند
"هایدگر"
اندیشمند بزرگوار
نگران نباش
خداوند
خیلی وقت است
که ما را ترک کرده
و ما
ترکش خورده
قرص ضد اضطراب می خوریم
شاید که بخوابیم
و خواب صلح ببینیم
راستی
می شود وقتی "افلاطون" را دیدی
از او بپرسی:
چرا مرا
از این جهان
که در آن
غریبه ای بیش نیستم
بیرون نمی راند؟
آخر
پاسپورتم
در فرودگاه
ضبط شده
پروانه