skip to main
|
skip to sidebar
dIARY
نوشته های روزانه، شعر و داستان
Saturday, March 27, 2010
هر ضربه ای که می زند
آن قلبِ خسته
جشنی است برای ما
پدر
تعجيل چرا
فرصت برای مردن بسيار است
پروانه
7 فروردين 1389
Newer Post
Older Post
Home
About Me
Parvaneh
View my complete profile
Blog Archive
►
2013
(6)
►
December
(2)
►
November
(1)
►
May
(1)
►
April
(1)
►
March
(1)
►
2012
(7)
►
December
(1)
►
November
(1)
►
October
(2)
►
September
(1)
►
June
(2)
►
2011
(7)
►
October
(1)
►
September
(1)
►
August
(1)
►
July
(1)
►
May
(1)
►
March
(1)
►
January
(1)
▼
2010
(107)
►
November
(3)
►
October
(2)
►
September
(2)
►
August
(3)
►
July
(2)
►
June
(12)
►
May
(23)
►
April
(18)
▼
March
(20)
پنجره را که می بندیچه فايده از پنجره امکه رو به ...
باران اشک توست که بر گونه هايم می نشيند تو که مر...
تو بودیکنار دريا قدم می زدیو مرغان دريايی از آبی چ...
هر ضربه ای که می زندآن قلبِ خسته جشنی است برای م...
شماره ی هفده
به من بگوتو که با بال هاتآسمان را ورق زدیدر مهتاب...
ماهی، ماهیِ قرمزِ تُنگ شيشه ایچه نشسته ای در اين ...
ما
بهار من
اين مرگ است برادرکه پشت در به انتظار نشستهو نمی شن...
شعری از مارگوت بیکل
نامه ای به تو
سکوتِ تو
نام دیگر تو
شباهت
زورق کاغذی توام رها کن مرا در دریای چشمانت ببین چط...
بوسه
به جان طلبیدی ام تا شیره ی جانم بستانی رفاقت از ا...
در چشمان تو بهاری رقصانم - مست رقصی بی پروا - و ...
بازی
►
February
(22)
►
2007
(1)
►
November
(1)
►
2006
(2)
►
June
(1)
►
January
(1)
►
2005
(9)
►
December
(1)
►
October
(1)
►
September
(2)
►
June
(3)
►
February
(2)
►
2004
(22)
►
December
(1)
►
October
(5)
►
September
(6)
►
August
(2)
►
July
(1)
►
June
(2)
►
May
(5)
►
2002
(17)
►
June
(14)
►
May
(3)