Saturday, September 25, 2004

برای چشمان تر فسانه ی نيما

دختر راههای دور
دختر سفرهای غريب
دل نازکت را
چشم ترت را و دستان آهنگين ات را
چنان در ديار دور نشانده ای
که نفسم در خيال اينهمه راه نا پيموده
ايهنمه گذرگاه تنگ
اينهمه غربت می ميرد
امشب را
به رويای من ميهمان باش

Friday, September 24, 2004

سکوت فدريکو گارسيا لورکا

سکوت
بشنو، بشنو، کودکم، سکوت را
سکوتی که موج می‌زند.
سکوتی، که در آن پَر می‌زنند درّه و پژواک. و به‌زمين می‌افکند همه پيشانی‌ها را.
ترجمه ی خسرو ناقد

گلستان ها

به منزل تاريخی گلستان ها -همان خانه ی خيابان دروس- که وارد شدم لحظه ای حس کردم که کاوه گلستان را خوب خوب می شناسم. تمام مدت شعری را که درلحظه ی شنيدن خبر فوت کاوه گلستان شنيدم تکرار می کردم تادوباره از حيات کودکی های کاوه عبور کردم: دوش چه خورده ای دلا، راست بگو نهان نکن چون خموشان بی گنه، روی بر آسمان نکن باده ی خاص خورده ای؟ نقل خلاص خورده ای؟ بوی شراب می زند، خربزه در دهان مکن

Wednesday, September 22, 2004

گفتگو با عكس

دكتر مرتضی قاسم پور استاد ایرانی دانشگاه كلن در جلسه ی عكس و گفتگو سخنرانی بسیار شیرینی داشت. برای خواندن خلاصه ی مطلب اینجا را بخوانید

Saturday, September 11, 2004

آه

می خواستم آفتاب باشم... و