Wednesday, June 30, 2010




یک عصر
در ساعت چهار
از هم جدا شدیم
.فقط برای یک هفته
افسوس
!آن هفته ابدی شد

 
بخشی از شعر "يک هفته ی ابدی" نوشته ی کنستانتين کاوافی
ترجمه ی محسن عمادی

Tuesday, June 29, 2010




به کلامت
که آويزان بود از کليشه ی زندگی
گوش نمی داد
دختری که
چمدانش را با يأس پُر کرده بود
و داشت
مسير سبز رگ ها را می پيمود
تا دوراهی انقطاع را کشف کند


 
پروانه
7 تير 1389

Saturday, June 26, 2010




آوازهای من
بلبل کوری ست
که انگشت ندارد
بريل" بخواند"


 
پروانه
4 تير 1389

Wednesday, June 23, 2010




رخت های خيس من
گواه بارانی تشنه بود
که ديوانه و بی طاقت
سر می کوبيد
به حوصله ی زمينی که
برای چيدن هر دانه اش
دام انداخته بود
و زير سايه ی درختی
خميازه می کشيد


 
پروانه
31 خرداد 1389

Saturday, June 19, 2010



بهترين شعر من
همين سکوت نوپايی است
که می دود
ميان ماندن و رفتن


 
پروانه
28 خرداد 1389

Sunday, June 13, 2010



باران بودی
که پوست ترک دارم را ديدی
و از دهان باز کوير
گريختی؟


 
23 خرداد 1389

Saturday, June 12, 2010




سنگ ها
چه بزرگوارانه
به شيشه های ما می خورند و
شهيد می شوند


 
پروانه
22 خرداد 1389

Thursday, June 10, 2010



حالا
بايد نک پنجه بروم
به ميهمانی شاهپرک ها

بی تابی امروز هم تمام شد
شعری آمد
روی کلماتم سُر خورد
و حالا
در دفترم خوابيده


 
پروانه
20 خرداد 1389

Sunday, June 06, 2010




شهيدان
برخاستند
بی دست و بی کالبد
و خاکسترِ قلب های پاره پاره را
کفِ دست آوردند
باد می ريخت
خاطراتشان را
باران پاک می کرد
ردِ پای گورهای مفقودِ ديروز را
زمين
نفس می کشيد
و فواره ها
عروج می کردند
به آسمانی که
بن بست بود
و ما نتوانستيم بخوانيم
بليطِ مقصدِ برخاستگان
سرابِ کدام بزرگراهِ ابديت بوده
ما فقط خوانديم
پر، پر، پرواز کردند
و ندانستيم
با کدام طياره


 
پروانه
16 خرداد 1389

Saturday, June 05, 2010




رودخانه
اشک کوهستان است
که زمستان را
بدرقه می کند



 
پروانه
14 خرداد 1389

Thursday, June 03, 2010




دستان تو
ستون ها
تنِ من
پلی که راه می برد
ماهيان را به جويبار


 
پروانه
12 خرداد 1389

Tuesday, June 01, 2010




برکت از دستان توست
که تا مهربانی می کند
می بارم
بر دو کرتِ پرشيارِ شخم خورده
و گندم از کفِ دستانت
می رويد


 
پروانه
10 خرداد 1389