Thursday, February 25, 2010

آرام بخش

آه نجات بخش راستین
داروی آرام بخش
در این غروب تباهی
وقتی تو هستی
دیگر نمی بینیم
دهان "فرخی" ها را
بخیه می زنند
دیگر نمی بینیم
ریسمان های طماع
در انتظار فشردن حلق ها
به له له افتاده اند
و تفنگ های هار
پارس می کنند
و گلوله
به گُل می نشیند


"هایدگر"
اندیشمند بزرگوار
نگران نباش
خداوند
خیلی وقت است
که ما را ترک کرده
و ما
ترکش خورده
قرص ضد اضطراب می خوریم
شاید که بخوابیم
و خواب صلح ببینیم


راستی
می شود وقتی "افلاطون" را دیدی
از او بپرسی:
چرا مرا
از این جهان
که در آن
غریبه ای بیش نیستم
بیرون نمی راند؟
آخر
پاسپورتم
در فرودگاه
ضبط شده


پروانه