بهار که می آمد می دانستم
صدای پای توست
که نزديک می شود
يک، دو، سه
چرخ
يک، دو، سه
چرخ
اين والس نو باوه
دارد جوانی من را
چرخ می زند
- دَوَران جنگ و جنون را -
بيا
تا انتهای ديوانگی
راهی نيست.
شهر
همين کنار
ميان آژير زرد و قرمز
کفنِ کافور پوشيده.
بيا
با همين شماره ها
با سه گام
به راهی می رسيم
که ديرزمانی ست
دور خود می گردد
و انگار
نمی داند...