Thursday, May 13, 2010



از تبار کدام ستاره ای
که اين طور نور می پاشی
بر دفتر شعرم
طالع آسمان را
رقم می زنی
قلبم را پر می کنی
از اميدهای با باد رفته
راه نشان می دهی
سُر خوران
به انتهای آسمان
آن جا که
قاعده ها ديگراند و
با منِ کژ راه
بهتر می خوانند
از کدام کهکشان می تراوی
که اصلِ مرا خوب می دانی
و داستان هايی را ورق می زنی
از جنس خيالِ من
از روياهای بی مرز و بی نشان
نام قبيله ات را که بگويی
شايد که موطنی بيايم
شايد که نفسی آرام گيرم


 
پروانه
23 ارديبهشت 1389