Tuesday, May 25, 2010




ببين چه طور خاک
فرزندان برباليده اش را
.به کام می کشد
پرنده ی مهاجر
اين آسمان آن جا چه رنگ بود
که با سلام و صلوات
هدايت کرد تو را
به کيسه ای و چسبی
و نفس هايی خسته
.که قدم های نهايی را بر داشتند
آخر چرا وطن تو را تف کرد
تا ريشه ات را
در خاکی که خاکِ تو نيست
آب دهی
و برگ های زرد ات را
.چرک نويسِ شاعرانِ غربت کنی
اين وطن
سَرِ سازگاری ندارد
که نه تو
رويشِ سبز تمام آزادی را
بالا می آورد
در سرزمين هايی که غروبش
...خورشيدِ ديگری دارد

 

پروانه
4 خرداد 1389
به ياد منصور خاکسار